درک دیگران چه ارتباطی با موفقیت دارد؟
درک موقعیت دیگران، بر نحوه ی برقراری ارتباط با آن ها موثر است. اگر به کسب موفقیت علاقمندید تا بر پیرامون خود اثری مثبت بگذارید، به همدردی با دیگران نیاز دارید و لازم است آنها را درک کنید. درک دیگران، این امکان را به شما می دهد که نه تنها در کسب و کار بلکه در تمام جوانب زندگی تاثیرگذار باشید. مردم اهمیت نمی دهند که چقدر درباره ی آن ها می دانید،مگر آن که بدانند چقدر به آن ها اهمیت می دهید.
برای مثال، مادری که کودکی خردسال دارد این گونه کارساز است. او می گوید : برای بردن زباله ها، کودک چهارساله ام را تنها در منزل گذاشتم؛ اما هنگام بازگشت هر کار کردم در ورودی باز نشد. می دانستم چنانچه بخوام به کمک کودکم در را باز کنم، زمان زیادی را از دست خواهم داد. از این رو با صدایی غمگین گفتم: « وای چقدر بد. تو خودت را در خانه زندانی کردی.» و در همان لحظه در باز شد.
گر زحال دل خبر داری بگو / ور نشانی مختصر داری بگو
دیوید برنز (David Burnd)، روان شناس و استاد دانشگاه پنسیلوانیا می گوید:
هنگام گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران بزرگ ترین اشتباه آن است که اولین تلاشمان ابراز عقیده ی خود و بیان احساستمان باشد، چرا که اغلب مردم دوست دارند به حرف هایشان گوش سپرده شود و مورد احترام واقع شده و درک شوند. همین که احساس کنند مورد توجه اند و درک می شوند، آنها نیز به درک شما و عقاید و احساسات تان علاقمند خواهند شد.
اگر بیاموزید که مردم را درک کنید، این که چگونه فکر می کنند، چه چیزهایی را احساس می کنند، چه چیزهایی آن ها را تشویق می کند، چگونه در شرایط مختلف کنش کرده و یا واکنش نشان می دهند، آن گاه قادر خواهید بود در آن ها ایجاد انگیزه کنید و روی آن ها تاثیر مثبت بگذارید.
چرا مردم در درک یکدیگر موفق نیستند؟
یکی از دلایل اصلی وجود تنش در جوامع امروز، عدم درک یکدیگر است. امروزه نیمی از درگیری ها و مجادلات روزمره بین مردم حاصل عدم درک یکدیگر است، نه اختلاف سلیقه یا عدم توافق با هم. اگر می توانستیم سوء تفاهم ها را کم کنیم، دیگر دادگاه ها این قدر شلوغ نبود، میزان جرم و جنایت های خشونت بار کمتر بود و آمار طلاق و استرسی که بیشتر مردم هر روز تجربه می کنند، به شدت کاهش می یافت. اگر درک متقابل ارزشمند و با اهمیت است. پس چرا بیشتر مردم نیاز به آن را حس نکرده و در پی آن نیستند؟
در این میان دلایل فراوانی وجود دارد:
1. ترس
به گفته ی ویلیام پن (William Penn): « وقتی افراد، اطرافیان را درست درک نمی کنند، بیمناک می شوند، و وقتی که بترسند، کم تر سعی می کنند بدان درک بیش تر افراد، ترسشان را نادیده بگیرند. و در واقع در یک دور باطل می افتند. » حال آن که بیشتر مردم دقیقاً مخالف گفته ی ویلیام پن عمل می کنند. « به ضد یا نفع چیزی که آن را درست نمی شناسی موضع گیری نکن. »
متأسفانه این نوع ترس در محل کار در ارتباط بین کارمند و رئیس کاملاً مشهود است، در صورتی که در محیط های کاری سالم و به دور از استرس و ترس، زمانی که افراد به یکدیگر فرصت مناسب برای ابراز وجود می دهند و به جای ترس از هم یکدیگر را درک کنند، می توانند با رویکردی مثبت کار کنند.
در این میان بزرگی نیز می گوید: « وقتی که ما نقطه نظرات طرف مقابل را درک کنیم، درک کنیم که او قصد دارد چه کاری را انجام دهد، در می یابیم که 90 درصد مواقع او سعی دارد کار درستی را انجام دهد. »
2. خودمحوری
بیشتر مواقع در صورت عدم ترس، خودمحوری علت اصلی عدم درک متقابل است. این گونه مواقع، قصد افراد خودمحوری نیست، بلکه این خصلت در طبیعت و سرشت آنان نهادینه شده که ابتدا به علایق و خواسته های خود توجه کنند. اگر علاقه مندید مثالی از این امر ببینید با کودکی دوساله بازی کنید. بدیهی است که او همه ی اسباب بازی های خوبش را برای خود برداشته و به این کار اصرار دارد.
غلبه بر حس خودمحوری
یکی از روش های غلبه بر حس خودمحوری، تلاش برای ارزیابی مسائل از نقطه نظر و دیدگاه طرف مقابل است. آرت مورتل، نویسنده ی کتاب فروش در سطح جهانی، در گفتگو با جمعی از فروشندگان درباره ی تجربه ی خود چنین می گوید: « زمانی که در بازی شطرنج، در حال باخت هستم مرتب بلند شده و می کوشم صفحه ی بازی را از دید رقیبم نگاه کنم و با این شیوه به اشتباهاتم پی می برم، چون از دید او به حرکات احمقانه ام نگاه می کنم. »
چالش پیش روی یک فروشنده نیز این است که بتواند دنیا را از دید مشتری خود نگاه کند. همه ی ما باید صرف نظر از این که صاحب چه شغل و منسبی هستیم این شیوه را مد نظر داشته باشیم. عبارات زیر و یادآوری آن ها موجب می شود اولویت های تعامل با دیگران را فراموش نکنیم.
درس هایی کوتاه در روابط انسانی:
- کم اهمیت ترین کلمه: « من »
- مهم ترین کلمه: « ما »
- دو کلمه ی بسیار ارزشمند: « ازت متشکرم »
- سه کلمه ی بسیار مهم: « همه را بخشیدم »
- چهار کلمه ی پراهمیت: « شما چه نظری دارید؟ »
- پنج کلمه ی ارزشمند: « کارتان را خوب انجام دادید »
- شش کلمه ی بسیار مهم: « علاقه مندم شما را بهتر درک کنم »
3. شکست و ناکامی در درک تفاوت ها
پس از غلبه بر خودمحوری، گام بعدی تشخیص توانایی های منحصر به فرد افراد و احترام گذاشتن به آن هاست. به جای این که افراد مطابق سلیقه ی شما باشند تا آن ها را دوست بدارید، بکوشید به تفاوت ها احترام بگذارید. باید برایتان جالب باشید اگر کسی از استعدادی برخودار است که شما از آن برخوردار نیستید، چرا که هر دو با هم می توانید با تکمیل ضعف های یکدیگر قدرتی شگرف بیافرینید.
اگر طرف مقابلتان متعلق به فرهنگی دیگر است، آنچه را نمی دانید از او بیاموزید. این اطلاعات جدید به شما توانیی می دهد که نه تنها با او، بلکه با دیگران نیز ارتباط بهتری برقرار کنید. زمانی که به این قدرت دست یافتید که تفاوت ها را دریابید، متقاعد می شوید که دلایل بسیاری برای رهبری و انگیزه های مختلف وجود دارد.
زمانی که جوزف بک(Joseph Beck)، ریاست شرکت کنلی را بر عهده داشت صادقانه ابراز کرد: « افراد مختلف انگیزه هایی گوناگون دارند. برای مثال، یک مربی بسکتبال خوب می داند چه هنگام باید به بازیکنش تلنگری بزند. تفاوت مهم در آن است که همه ی بازیکنان به تشویق و فقط بعضی از آن ها به گوشمالی نیاز دارند. »
4 . عدم شناسایی شباهت ها
هر کدام از ما نسبت به آنچه پیرامونمان رخ می دهد، واکنش های احساسی مختص به خود را داریم. برای درک بهتر، باید خود را جای طرف مقابل گذاشته و آن لحظه، احساس او را تجربه کنیم. آن وقت در میابید که دوست دارید در آن لحظه چه اتفاقی رخ بدهد. البته گاه ممکن است طرف مقابل نیز حسی مشابه با شما را داشته باشد.
امیدواریم مطالعه این مطلب درباره ارتباط درک دیگران با موفقیت برای شما مفید بوده باشد. لطفاً نظرات و پیشنهادات خودتان را با ما به اشتراک بگذارید.
- zoomlife
