زوم لایف؛ کمک به زندگی بهتر

درمان افسردگی‌ با 25 روش خانگی و غیردارویی

درمان افسردگی‌ با 25 روش خانگی و غیردارویی

درمان افسردگی‌ با 25 روش خانگی و غیردارویی

در زندگی گاهی به اوج می‌رسیم و گاهی به پایین‌ترین نقطه‌ای که حتی فکرش را هم نمی‌کردیم! در این میان هستند کسانی که به افسردگی دچار می‌شوند و روزها را با بی‌حوصلگی پشت سر می‌گذارند. اگر دچار افسردگی هستید، این مطلب را تا پایان بخوانید.

درمان افسردگی‌هایی که خیلی جدی به نظر نمی‌‎رسند، چند روزی بیشتر طول نمی‌کشند (مانند غصه خوردن، بی‌حوصله بودن و توی رختخواب کز کردن) و با استفاده از روش‌های بسیار ساده و خانگی درمان افسردگی‌ می‌توان نتایج مطلوبی به دست آورد. برای مشاهده روش‌های درمان افسردگی بدون دارو در ادامه با زوم لایف همراه باشید.

انواع افسردگی

آشنایی با انواع افسردگی

افسردگی در انواع و اشکال متفاوتی بروز می‌کند. اطلاع از نوع افسردگی که به آن مبتلا هستید می‌تواند به شما در مدیریت علائم آن و درمان مؤثر کمک کند.

  • افسردگی شدید: این افسردگی نسبت به افسردگی‌های خفیف و متوسط شیوع بسیار کمتری داشته و با علائم شدیدی همراه است. (برای آشنایی بیشتر با افسردگی شدید، اینجا کلیک کنید.)
  • افسردگی آتیپیک: افسردگی آتیپیک یک زیرشاخه‌ی شایع از افسردگی شدید است که علائم آن الگوی مخصوصی دارند. این نوع از افسردگی نسبت به برخی از روش‌های درمانی و داروها، پاسخ بهتری نشان می‌دهد بنابراین تشخیص دقیق آن می‌تواند مفید باشد.
  • افسردگی خویی یا دیستایمی (افسردگی خفیف و مکرر): دیستایمی نوعی افسردگی "خفیف" مزمن است. در این عارضه، فرد اکثر روزهای زندگی خود احساس افسردگی خفیف تا متوسط خواهد داشت اگرچه ممکن است برخی از روزها حال خوبی داشته باشد.

5 روش اصولی برای درمان غیردارویی افسردگی

درمان غیر دارویی افسردگی شامل موارد زیادی می‌باشد و طیف وسیعی از این درمان‌ها برای مراجع دارای افسردگی مناسب شناخته می‌شوند. این درمان‌ها شامل موارد زیر می‌باشند:

درمان روانکاوانه

1. درمان روانکاوانه (Psychoanalytic treatment)

این نوع درمان مبتنی بر نظریه روانکاوی می‌باشد. هدف درمان روانکاوانه تغییر شخصیت بیمار و قوی کردن خود بیمار می‌باشد. در واقع درمان روانکاوانه به دنبال تسکین یا کاهش نشانه‌ها نیست بلکه با برخی تکنیک‌های خاص اعتماد میان فردی بیمار، روش‌های برقراری ارتباط، مکانیسم‌های سازگاری و مدارا، قدرت برخوردار شدن از طیف وسیع هیجانات، توانایی تجربه هیجانات مراجع بالا می‌رود. این شکل از درمان زمانی طولانی را می‌طلبد.

رفتار درمانی

2. رفتار درمانی (Behavior therapy)

در رفتار درمانی به فرد افسرده رفتارهایی آموزش داده می‌شود که فرد با انجام دادن آن‌ها بتواند از جامعه بازخورد مثبت بگیرد و تشویق شود. در واقع فرض بر این است که با این کار الگوهای غیر انطباقی گذشته فرد که باعث طرد شدن وی می‌شده است، از بین می‌رود. بنابراین فرد احساس بهتری پیدا می‌کند و نسبت به گذشته فعال‌تر می‌شود.

شناخت درمانی

3. شناخت درمانی (Cognitive therapy)

شناخت درمانی با تاکید بر نحوه تفکر افراد، اختلال افسردگی را توجیه کرده و توضیح می دهد. در واقع در شناخت درمانی فرض بر این است که فرد افسرده، شناخت‌ها (افکار) ناکارآمد دارد و دائما از این الگوی فکری در زندگی استفاده می‌کند. این شناخت‌های ناکارآمد باعث ایجاد احساسات غم و اندوه شده و نتیجتا اختلال افسردگی را به وجود می‌آورد. بنابراین برای درمان فرد افسرده نیاز هست که خطاهای شناختی وی شناسایی و اصلاح شوند.

درمان بین فردی

4. درمان بین فردی (Interpersonal therapy)

درمان بین فردی بر روابط بین فردی انسان افسرده تاکید می‌کند. در واقع فرض اصلی در درمان بین فردی این است که مشکلات ارتباطی فرد افسرده باعث به وجود آمدن و تداوم نشانه‌های افسردگی شده و این مشکلات ارتباطی ریشه در کودکی وی دارند. در واقع در این درمان مهارت‌های مشخصی مثل جرئت مندی آموزش داده می‌شود و یکی از رویکردهای واقعا موثر در درمان می‌باشد.

خانواده درمانی

5. خانواده درمانی (Family Therapy)

خانواده درمانی از رویکردهای درمانی اصلی نمی‌باشد ولی در زمان‌هایی که خانواده فرد در تداوم یا شکل‌گیری نشانه‌های وی موثر باشند، درمان کمکی بسیار مفیدی خواهد بود. با خانواده درمانی فرد حمایت مورد نیازش را به دست می‌آورد و بسیاری از فرایندهای غلط خانوادگی اش را اصلاح می‌کند و همین امر در بهبود وی تاثیر می‌گذارند (1).

20 روش خانگی برای کنترل و درمان افسردگی

از جمله کارهایی که برای درمان از افسردگی می‌توانید انجام دهید، رفتن به یک کلاس ورزشی و فعالیت بدنی شدید یا پیاده‌روی در خیابان‌هایی که احساس خوبی نسبت به آنها دارید و نوشتن است که در روحیه شما بسیار تاثیر گذار می‌باشد.

تغییر سبک زندگی یکی از ساده‌ترین و درعین‌حال مهم‌ترین و کاربردی‌ترین روش‌های درمان افسردگی است. حتی سایر روش های درمان نیز در سایه‌ی تغییر سبک زندگی بهتر عمل خواهند کرد. گاهی‌ اوقات تغییر سبک زندگی و حال‌وهوای فرد بیمار اصلا باعث می‌شود که به دارو و سایر روش های درمان افسردگی نیازی نباشد.

از اقداماتی که می‌توان برای تغییر سبک زندگی و درمان افسردگی انجام داد، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. به آنچه در اطرافتان می‌گذرد، توجه نکنید و خوش باشید

اگر دچار افسردگی شده‌اید باید بدانید که برای درمان افسردگی‌ نباید به اطراف توجه کنید بلکه باید خوش باشید! اگر بی‌حوصله هستید هیچ چیز دیگری به‌غیر از شادی نمی‌تواند شما را از این حالت خارج کند. پس به به آنچه در اطرافتان می‌گذرد، توجه نکنید و خوش باشید.

فقط دو چیز است که در این دنیا راه گریز ندارد: مرگ و مالیات او یک چیز دیگر را فراموش کرده: ناراحتی!

قبول کنید که کمی ناراحتی، واقعاً اهمیتی ندارد. بپذیرید که احساس پریشانی زودگذر است و از این که ناراحت هستید خود را بیشتر نرنجانید.

2. پرجنب و جوش باشید

با قدم زدن و غصه خوردن در خانه، افسرده‌تر هم می‌شوید. پس توصیه می‌کنیم از خانه بیرون بزنید و کاری را که دوست دارید، با جنب و جوش انجام بدهید. می‌توانید پیاده‌روی یا دوچرخه سواری کنید. به یکی از دوستان خود سر بزنید. شطرنج بازی کنید. مطالعه کنید. یا فقط نقش یک فرد نیکوکار را به خود بگیرید. با این همه تماشای برنامه‌های تلویزیون و پیچاندن دکمه آن، احتیاج به جنب و جوش ندارد.

3. خودتان را سرگرم کنید

فکر کنید ببینید انجام چه کارهایی شما را سرگرم می‌کند. بهترین راه این است که فعالیت‌های مورد علاثه خود را روی کاغذ بنویسید، البته مساله این است که هنگام ناراحتی و بی‌حوصلگی هیچ کاری لذت بخش نیست. پس چه کار باید کرد؟ فهرستی از فعالیت‌هایی که قبلاً از انجام آن‌ها لذت می‌بردید را تهیه کنید. پس از آن یکی از آن‌ها را انتخاب کنید و انجام دهید.

برای درمان افسردگی‌، به لبخند نیاز دارید.

درمان افسردگی بدون دارو

4. هم صحبت پیدا کنید

دکتر بونی استریکلند (استاد روانشناسی دانشگاه ماساچوست) می‌گوید: «صحبت کردن با دیگران و بیان احساسات شخصی همیشه به شما کمک می‌کند تا احساس خوبی داشته باشید. دوستانی را برای صحبت کردن انتخاب کنید که به شما توجه داشته باشند و با آن‌ها درد دل کنید.»

5. خوب گریه کنید

اگر صحبت از مشکلات باعث بغض شما می‌شود، خوب گریه کنید. گریه شما را کاملاً راحت می‌کند. مخصوصاً اگر علت آن را بدانید.

6. علت افسردگی را پیدا کنید

وضعیت خود را با دقت بررسی کرده و در صدد رفع مشکل خود باشید. در بسیاری از مواقع اگر منشأ افسردگی خود را درست تشخیص بدهید، احساس شما خیلی بهتر خواهد شد. وقتی مشکل خود را می‌دانید، می‌توانید اقدامات لازم را برای رفع آن انجام دهید.

7. تلاش کنید ولی واقع بین باشید

اگر تلاش کردید ولی نتیجه نداد، کار دیگری را شروع کنید. ما بزرگترها هم مثل بچه‌های کوچک و بزرگ درباره چند سال بعد عمرمان حرف‌هایی می‌زنیم و گاهی هم به حرف کوچک‌ترها گوش می‌کنیم؛ هر چند می‌دانیم گذشت زمان غیرواقعی بودن آن‌ها را نشان می‌دهد. دنبال کردن اهداف نامشخص می‌تواند، موجب افسردگی شود. در این شرایط فقط می‌توانید بگویید: «نهایت آنچه از دستم بر می‌آمد، انجام دادم و دیگر آن را انجام ندهید.»

درمان افسردگی با ورزش

8. برای درمان افسردگی، ورزش کنید

تحقیقات بی‌شماری نشان می‌دهند که ورزش می‌تواند برای غلبه بر افسردگی مفید باشد. اگر شما تا حالا به طور مرتب ورزش می‌کردید و تناسب جسمانی خوب ولی ضعیف روجی بدی داشته‌اید، به توصیه دکتر گسل: ورزش کنید تا کنید تا کاملاً خسته شوید. ورزش یکی از روش‌های مناسب برای از بین بردن حالت عصبی شماست.

9. نقاشی بکشید

یکی از بهترین راه‌های بیرون ریختن احساسات نوشتن آن‌ها بر روی کاغذ و یا حتی بهتر از آن نقاشی کردن آن‌ نقاشی کردن آن‌هاست. اگر پس از این که چیزی شما را ناراحت کرد، فوراً بنشینید و شروع کنید به نقاشی کردن، از احساسی که به شما دست می‌دهد، تعجب خواهید کرد. از رنگ‌های مختلف استفاده کنید. انتخاب رنگ قرمز می‌تواند دلالت بر عصبانیت، مشکی نشانه ناراحتی و خاکستری دلالت بر نگرانی داشته باشد.

10. کار واقعاً کسل کننده‌ای را در نظر بگیرید و انجام دهید

برای این که غم و غصه را فراموش کنید، کافی است که به چیز دیگری فکر کنید. برای این منظور، دکتر نوس پیشنهاد می‌دهد که کار واقعاً کسل کننده‌ای را در نظر بگیرید و انجام دهید. چه کاری؟ مثلاً کاشی‌های حمام خود را با برس تمیز کنید، یا یک صفحه از کتابی را چندین بار پشت سرهم بخوانید.

11. مشغله خود را کم کنید

مشغله زندگی در قرن بیستم کم نیست. اگر فکر می‌کنید علت اصلی افسردگی شما به خاطر زمان‌بندی کردن بیش از حد امور است. استراحت کنید و برای کارهای خود مثل حمام آب گرم یا ماساژ وقت بیشتری بگذارید.

12. تصمیم مهم نگیرید

هنگامی که افسرده هستید، اصلاً نمی‌توانید قدرت تشخیص خوبی داشته باشید. او توصیه می‌کند که تصمیم‌های مهم زندگی را بگذارید برای زمانی که حالتان بهتر شد. در غیر این صورت تصمیم اشتباه می‌گیرید. که بدون شک باعث ناراحتی بیشتر شما می‌شود.

13. با دیگران با احترام رفتار کنید

وقتی ناراحت هستید آمادگی آن را دارید که براحتی خود را فوراً به دیگران نشان دهید. ولی این کار را نکنید. چون ممکن است دیگران هم حال شما را داشته باشند و ناراحتی خود را نشان بدهند.

14. نزدیک فروشگاه‌های بزرگ نشوید

ولخرجی زیاد هم درست مانند پرخاش کردن به دیگران، نتیجه عکس دارد. به عبارت دیگر به همان اندازه که خرید زیاد می‌تواند باعث خوشحالی شما شود. هنگام پرداخت صورت حساب‌ها هم ‌می‌تواند مایه نگرانی باشد.

15. سراغ یخچال نروید

خوردن زیاد هم نتیجه عکس می‌دهد. شاید در لحظه خوردن احساس شما خوب باشد. ولی وقتی که شکم و چربی بیاورید باعث افسردگی شما می‌شود. اگر نمی‌توانید جلو شکم خود را بگیرید، برای مقابله با پرخوری از خانه بیرون بزنید.

16. بنویسید و بنویسید

یک تکه کاغذ بردارید و شروع به نوشتن احساساتتان کنید. هیچ چیز را مخفی نگه ندارید. هر چه واقعاً حس می‌کنید را بنویسید. زیاد در قید و بند معنی‌دار بودن نوشته‌هایتان نباشید. هر فردی ممکن است حتی با نزدیک‌ترین دوستانش نیز نتواند بعضی حرف‌ها را مطرح کند ولی با خودش که می‌تواند.

بنابراین هر آنچه در دل دارید را روی کاغذ بریزید. پس از آن که توانستید احساسات سرکوب شده خود را بیرون بریزید، به مقدار قابل ملاحظه‌ای احساس راحتی خواهید کرد. آنچه تاکنون گفته شد، تنها نمونه های اندکی از راهکارهایی است که به شما کمک می کند تا از آنها برای رهایی از افسردگی، کاهش اضطراب و استرس، منزوی بودن و خستگی های روحی و ذهنی خود بهره بگیرید.

سلامت روانی با تغذیه مناسب

17. تغذیه مناسب داشته باشید

تغذیه مناسب، کلید داشتن سلامت فیزیکی و روانی افراد است. در طول روز وعده‌های کوچک و مناسب داشته باشید تا باعث شود انرژی شما در روز بالا بماند. البته ممکن است به سمت غذاهایی با قند بالا گرایش پیدا کنید اما بدانید که ترکیبی از کربوهیدارت‌ها انتخاب بهتری برای شما خواهد بود (2).

18. با اندازه کافی بخوابید

میزان خواب تاثیر بالای بر حال و هوای افراد دارد. زمانی که شما خواب کافی نداشته باشید علایم افسردگی شما بیشتر از قبل خواهد بود. کمبود خواب برای شما ناخوشایند بوده و منجر به ناراحتی و خستگی فراوان می‌شود. مطمئن شوید که در طول شبانه‌روز 8 ساعت خواب کافی خواهید داشت. تنها افراد کمی هستند که با خواب کمتر از هفت ساعت در شبانه روز همچنان عملکرد خوبی خواهند داشت.

19. درباره افسردگی خود اطلاعات داشته باشید

یکی دیگر از نکات مهم برای درمان افسردگی این است که باید تا آنجایی که می‌توانید در مورد افسردگی خود اطلاعات داشته باشید. باید مشخص کنید که علایم و نشانه‌های افسردگی شما به علت بیماری زمینه‌ای است یا خیر .اگر این موضوع صحت دارد ابتدا بهتر است که به درمان آن بپردازیم. فاکتور مهم بعدی میزان شدت افسردگی است که هر چقدر این میزان بیشتر باشد آنگاه شما نیاز به درمان قوی‌تری خواهید داشت.

یکی از روش‌های درمان افسردگی، کنترل استرس است

غلبه بر استرس

20. استرس را از خود دور کنید

و در نهایت سعی کنید تغییراتی را ایجاد کنید تا به شما کمک کند استرس خود را مدیریت کرده و از حجم آن کم کند. استرس زیاد منجر به افسردگی خواهد شد و شما را در معرض آسیب قرار می‌دهد. به زندگی خودتان از زوایای مختلف نگاه بیاندازید و اگر رابطه و یا کار بیش از اندازه می‌بینید سعی کنید آن را حذف و یا به کمترین حالت برسانید.

مراجعه به روانشناس

آیا برای درمان افسردگی باید به روانشناس مراجعه کنم؟

اگر افسرده و بی‌حوصله شده‌اید و علی رغم استفاده از همه روش‌های درمانی که می‌دانستید، این احساس همچنان شما را راحت نمی‌گذارد، لازم است که به یک متخصص روانشناس مراجعه کنید.

همچنین روانشناسان توصیه می‌کنند که در صورت مشاهده حداقل چهار مورد زیر برای مدت بیش از دو هفته، حتماً به پزشک روانشناس مراجعه کنید:

  • ناراحتی، نگرانی یا احساس بی‌عرضگی به طور دایم.
  • احساس ناامیدی و یا بدبینی.
  • احساس گناه، به درد نخور بودن و یا بی‌پناهی.
  • بی‌علاقگی یا لذت نبردن از فعالیت‌های روزمره، از جمله ارتباط جنسی.
  • اختلالات خواب از قبیل بی‌خوابی، زود بیدار شدن و یا خواب ماندن.
  • اختلالات گوارشی(نظیر کم و زیاد شدن اشتها و یا بی‌اشتهایی. کمبود یا اضافه وزن).
  • کم شدن انرژی، خستگی زیاد و یا احساس کم کردن مسئولیت.
  • فکر کردن به مرگ یا خودکشی یا تلاش برای خودکشی.
  • بی‌قراری و یا تحریک پذیری.
  • مشکل داشتن در تمرکز، به یاد آوردن مطالب و یا تصمیم‌گیری‌ها.

سخن پایانی

دانستن در مورد گزینه‌های درمان افسردگی به شما کمک می‌کند تا شرایط بهتری داشته باشید. از جلسات مشاوره روان درمانی، درمان دارویی، درمان افسردگی بدون دارو تا تغییرات سبک زندگی، درمان‌های موثری هستند که شما از هر کدام و یا ترکیبی از آن‌ها می‌توانید برای از بین بردن افسردگی، استفاده کرده تا دوباره احساس خوشحالی و امید به شما باز گردد.

اگر برای پیگیری و درمان افسردگی به پزشک مراجعه کردید لطفاً تجربه خودتان را به اشتراک بگذارید. همچنین اگر روانشناس خوب در تهران یا سایر شهرها می‌شناسید، به دوستان خود معرفی کنید.

کانال تلگرام زوم لایف
توجه: اطلاعات موجود در مجله اینترنتی زوم لایف، از منابع معتبر خارجی تهیه و ترجمه شده است اما جایگزین هیچ‌یک از نسخه‌هایی که پزشکان می‌نویسند، نیست. اگر فکر می‌کنید مشکل پزشکی دارید، لطفاً برای تشخیص و درمان به پزشک مراجعه کنید.
ارسال نظر
عکس خوانده نمی شود
تعداد نظرات (366)
  1. حسین در 3 فروردین 1402
    سلام علیکم من یک پسر ۱۶ساله و مذهبی هستم و عاشق دختری شدم اما خونش تو کرجه با پدر و مادرش هعی میرن کرج منم خیلی عاشقش شدم خیلی جوری که افسردگی گرفتم حالمم بسیار بده قلبم احساس سنگینی میکنه اصلأ رو به راه نیستم نبینمش حالم بد میشه چیکار کنم میشه راهنمایی کنید شرایط ازدواج هم نیست بسیار ممنون
    پاسخ
  2. مروه در 18 اسفند 1401
    سلام به همه منم احساس افسردگی دارم خصوصا قبل پریودم واقعا احساس افسردگی و بد بختی میکنم همیشه احساس میکنم باید بلند بلند حق بزنمو بگریم تا یکم راحت بشم گوشام صدا میدن وزوز گوش گرفتم احساس میکنم بدبخت ترین ادم دنیا منم میخواستم دکتر بشم که الان نمیتونم درس بخونم همه خوشی هام به باد رفتن مامان و بابام بخاطر پول منو به یه مرد چهل سال دادن و منم هنوز۲۳سالمه نامزدم عمرشو تو کارای خاک بر سری گذشتانده و اصلا از اخلاقش خوشم نمیاد تو آلمان زندگی میکنه اصلا توجعی بهم نداره همش تا تذکر ندم بهم توجع نمیکنه واقعا احساس بدبختی میکنم همش یادم میاد دختر شاخ دانشگاه بودم و همه پسرا فقد میمردن به یک نگام ولی الان این شد قسمتم همش گمان بد داره برام و منو فقد برای این گرفته که آرزو داشته با یه دختر باکره بخوابه نمیدونم چکار کنم واقعا هر روز حالم بدتر میشه فکرای خودکشی و ناامیدی میاد تو سرم دکتر اعصاب و روان رفتم ولی وزو وز گوشم بدتر شد اصلا دارو هاش هیچ سودی برام نداشت
    پاسخ
    1. مهمان Ali در 18 اسفند 1401
      خدا بگم این پدر مادرارو چیکار کنه ، بودنشون یه درده نبودشون هم یه درد گاهی وقتا با دستای خودشون بچشونو میندازن ته چاه ، تنها چاره اینه امید داشته باشین از خدا کمک بخواین و فک کنین که چجوری میتونین مشکل خودتونو حل کنید از روانشناس و تراپیست هم میتونید کمک بگیرید راهی نشونتون بدن ایشالا درس میشه😢
      پاسخ
  3. محمد در 30 بهمن 1401
    سلام. هرکسی تو زندگیش با ی سری مشکلات روب رو شده و الان تاثیر منفی اش رو تو زندگیش احساس میکنه.. منم 29سالم 8سال درگیر مواد مخدر هستم ی ازدواج ناموفق داشتم ک ب جدای کشیده شد. ی خانواده فوقولاده بی رحم و سنگ دل دارم ک این چیزا هیچ اهمیتی براشون نداره خوب خیلی درد و ناراحتی کشیدم و ی آدم افسرده و بی انگیزه شدم ولی ب گذشتم حسابی فکر کردم و دیدم هیچ کسی ب داد من نمیرسه فقط خودم باید ب فکر باشم خوب این همه درد کشیدن همش ک بد نبوده چیزای خوبم داشته، مثلا آدما را خانوادم شناختم مثلا دیگه اگه تو زندگی اشتباه کنم زیاد ناراحت نمیشم، فهمیدم ک زندگی فقط یک مفهوم داره اونم تو هر شرایطی حالت خوب باشه و در آخر هیچ چیزی واسم ارزش نارحت کردن خودما ندارم و الان انگار ک تو ابرا هستم دلیلش همون دردها بود ک کشیدم تا متوجه شدم ک فقط باید امروزم خوش باشم وبرای امروزم زندگی کنم، ی مثالم بزنم و تمام. زندگی مثل سنگ دستشویی میمونه ی پادامیزاری ی طرف سنگ ک مال گذشته هست و اون پاتم میزاری اون طرف سنگ ک مال آینده هست و میرینی تو زمان حال.. افتاد چی گفتم
    پاسخ
  4. همونی که افسردست:( در 23 بهمن 1401
    12سالمه و افسردگی دارم مامان بابام گفتن برای تیزهوشان بخون و همین خیلی بهم استس داده از اونورم گفتن اگر قبول نشی اشکال نداره ولی جوری دارن برام خرج میکنن که روم نمیشه بگم نمیخوام بخونم همش دارم ناخونامو میجوئم مامان بابام نمیزارن با دوستام برم بیرون میگن باید بشینی فقط درس بخونی انتظار دارن تو این سن اندازه یه ادم20 ساله عقل داشته باشم نسبت به دور و بریام اصلا بچه گی نکردم
    پاسخ
    1. خانم ایرانی در 26 بهمن 1401
      مامان بابات اشتباه می کنن من خودم بچم تیزهوشان درس خوند الان بزرگ شده خودشم پیش فعاله الان خیلی استرسیه بچه باید حسابی بازی کنه به بچه‌ها نباید فشارآورد دختر من الان درسش توی دانشگاه ملی تموم شده فوق لیسانسه کارشن خوبه ولی از نظر روحی داغونه به هر چی علاقه داری اونو دنبال کن
      پاسخ
  5. S در 20 بهمن 1401
    سلام ۱۶ سالمه از وقتی که یادم میاد مامان بابام اختلاف داشتن مطمئنم هیچکودومتون منو درک نمیکنید دعواهای پدر مادرم از اون دعوا هایی که فک میکنین نبود وقتی ۱۳ سالَم بود مامان بابام طلاق گرفتن یه داداش دارم که پنج سال ازم کوچیکه اون با بابام میمونه خیلی وابستش بودم ولی الان ۳ سالع ندیدمش از وقتی که نهم میخوندم سر تیزهوشان همه چی بد و بدتر شد استرس شدید درس و امتحان و رتبه و تراز ازمون های قلمچی بیخوابی عصبی شدن و.... الانم هیچ علاقه ای به هیچی ندارم کسی که قبلا برا
    انجام کاراش تا حد توانش مایه میذاشت الان حتی به انجام دادن کاراش فک نمیکنه
    قسمت دارک ترش اینجاس که هیچ کسی هم دور و برم نیس که باهاش حرف بزنم
    پاسخ
    1. ژیلا در 25 بهمن 1401
      دوست عزیز،من دقیقا شرایط مشابه شما حتا میشه گفت بدتر رو گذروندم‌،الان بیست و هفت سالمه… نه کنکور مهمه نه خانواده نه هیچکس تو این دنیا،،سلامت روان تو مهمه فقط،،خواهش میکنم استرس هیچی رو نداشته باش،وقتی ارامش داری تمرکزت هم بیشتره ما جامعه ی مریضی داریم و سیستم اموزشی بدی داریم ولی تو مواظب خودت باش
      پاسخ
      1. خانم ایرانی در 26 بهمن 1401
        آفرین به توژیلا خانم واقعا راست میگی وقتی تحصیلات وشغل و...داشته باشی سلامتی نداشته باشی هیچ ارزشی ندار ه
        پاسخ
  6. بدون نام در 13 بهمن 1401
    سلام من ۱۴ سالمه واقعا خیلی خیلی افسرده ام . کلی افکار منفی تو فکرمه؛بی خوابی(شده تا ۳ ۴ صبح بیدار باشم) ،ترس شدیدد،فکر به خودکشی شدید،حالم از خودم بهم میخوره اصلا از انجام کاری لذت نمیبرم و خیلی هم استرس شدید دارم یعنی واقعا نمیدونم چکار کنم خانوادم هم حتی درکم نمیکنن لطفا یک کمکی بکنید😭😭😭
    پاسخ
    1. همونی ک نخواستنش:) در 21 بهمن 1401
      همچنین راه حل پیدا کردی ب منم بگو🥲
      پاسخ
    2. مهمان سمانه در 5 اسفند 1401
      به چیزهایی فکر کن که شاید دوست داشته باشی، مثلا موسیقی و نقاشی و... هر چیزی که دوست داری رو انجام بده و بیخیال همه چیز باش عزیزم
      پاسخ
  7. لیسا در 5 بهمن 1401
    14 سالمه خیییلی حالم بده همش ت اتاقم و سرم ت گوشیه شبی نیس ک من ب خاطر دلیل افسردگیم گریه نکرده باشم حتی شبا خوابم میاد ولی خوابم نمیبره زیر چشام داره سیاه میشه اشتها ندارم میخوام ی قاشق غذا بخورم ت دهنم میشه گل
    دیگه حالم از خودم بهم میخوره
    پاسخ
    1. Sam در 5 اسفند 1401
      سعی کن هر روز بری بیرون و فقط راه بری
      پاسخ
  8. ری در 30 دی 1401
    س ۱۶سالمه افسردگی دارم و تحت درمان هستم سه ماه میشه فک کنم دارو میخورم ولی دیگه نمیتونم دارم خفه میشم کمک(پیش مشاور رفتم)
    پاسخ
  9. مهمان ناشناس در 29 دی 1401
    سلام من در بچگی پدر مادرم از هم طلاق گرفتن
    و پدربزرگ مادربزرگم من رو به عهده گرفتن
    من به همچی بدبینم حوصله هیچکاری رو ندارم
    نمیتونم در هر جمعی شرکت کنم و احساس اضافی بودن میکنم
    و با غریبه ها اصلاً نمیتونم ارتباط برقرار کنم با اینکه قبلا اینطوری نبودم
    و همش دوست دارم تو خلوت خودم باشم
    پاسخ
    1. ژیلا در 25 بهمن 1401
      اصلا اشکالی نداره که تو خاوت خودت باشی،تا زمانی که لازم داری تا همه مسائل رو برای خودت حل کنی یا بتونی باهاشون کنار بیای تنها باش،یه کاغذ بردار ناراحتی ها و مشکلاتتو بنویس رو به روشن راه حل هایی ک فک میکنی وجود داره اگه راه حلی داشت راه حلی ک خودت بتونی انجام بدی شروع من اگه راه حلی نداشت به اون مسئله ی ناراحت کننده فکر کن حتا اگه دوس داری گریه کن ولی بعد کنار بگذارش
      پاسخ
  10. مهمان Kimia در 29 دی 1401
    سلام من ۱۴ سالمه
    واقعا الان خیلی افسردم همه ی مشکلات زندگی ریخته تو سرم واقعا خیلی مشکل دارم
    هیشکی نیس باش حرف بزنم خیلی تنهام و همیشه فکر خودکشی به سرم میاد
    نمیدونم چیکار باید کنم حس اضافی بودن و تنهایی دارم کسی هم درکم نمیکنه خانوادم هم اصلا خبر ندارند
    حس میکنم دیگه چیزی خوشحالم نمیکنه فقط دوست دارم بخوابم
    حس میکنم اگه خودکشی کنم برا همه بهتره بعدش هم اگه ناراحت شدند فقط برای مدت کمی ناراحتن بعد مث قبل میشن
    من اصلا برا کسی مهم نیستم کسی دوستم نداره
    الان میبینم چقد دنیا مسخرس نمیتونم به خانواده بگم باور نمیکنن
    کاش یکی کمکم میکرد
    پاسخ
    1. مهمان سمانه در 5 اسفند 1401
      عزیزم مطمئن باش زندگی خوشی های کوچیک و بزرگ زیادی برات در آینده نگه داشته، بمون مقاومت کن تو خیلی میتونی خوشحال باشی، تو فقط به خودت فکر کن به خوشی ها و موفقیت هایی که میتونی برای خودت رقم بزنی فکر کن
      پاسخ
  11. Hav در 24 دی 1401
    تا یه حدودی خوندم بیشترین نظرات دخترا بودن عجیبت ترش این زیر ۱۵سال کاش تو مدرسه ها از این نوع درس اموزش ها داشتیم غلب بر ترس استرس موقع استرس چه کارای باید انجام داد پیشنهادم این بیشتر مطالعه کنید برید پادکست گوش کنیم خودمون یه جوری سرگرم کنیم افکار منفی به سمتمون نیاد و مهم تر از همه گذشت زیاد مرور نکنیم و نگران اینده هم نباشیم در حال زندگی کنیم هواسمون بیشتر جمع میشه وتمرکز بشتر میشه و توکل و ایمان باور داشت باشیم که درس میشه همه چیز
    پاسخ
  12. یک افسرده در 18 دی 1401
    سلام 14 سالمه والان خیلی ناراحتم همه راحل ها را امتحان کردم اثری نکرد تو مدرسه یه پسره خیلی منو تو جمع دوستام تخریب میکنه نمیدونم چیکار کنم خیلی هم پرو ونفهم است چند بار بهش تذکر دادم اثری نکرده است نمی دونم چیکار کنم بین دوستام خیلی منو مسخره میکنه تو مدرسه خیلی دعوام میشه روی بحث های بیخود با دیگران بعد میگم چرا اینطوری میکنی میگه شوخی میکنم باهات میگن اینطوری کن یک رفیق نخواهی داشت دیگه نمیدونم چیکار کنم
    پاسخ
    1. F در 19 دی 1401
      شما افسرده نیسنی دوستتون مشکل داره رهاش کن به حال خودش زندگیتو ادامه بده تادر جامعه بدرخشید
      پاسخ
  13. باران در 14 دی 1401
    سلام منم خیلی از شما افسردگی دارم اما کسی درکم نمیکنه ۴۰ سالمه حدود ۶ ساله افسردگی دارم هزار بار هم به خودکشی فکر کردم اما دوتا دختر دارم که فکر اونا من ومنصرف میکنه از طرف خانواده شوهر گذشته خوبی نداشتم الان هم که الانه شنیدن حتی اسمشون تنم ومی لرزونه از این طرف هم خواهر وبرادرم هم باهم خوب نیستند با این وضعم چون مجبورم زود به زود خونه پدر برم به من اهانت می کنند یه خواهر ملا دارم که سر دسته شونه انگار که با من وبچههام دشمنند امشبم خیلی دلم گرفته به درد دل همه گوش میدم اما کسی رو ندارم با هاش حرف بزنم زندگی برام خوشایند نیست خیلی تنهام خسته ام از همه نای هیچ کاری رو ندارم
    پاسخ
    1. فربد در 22 دی 1401
      سلام.خواهره گلم باران خانم نگران نباش اوضاع خیلی بدم نیست.همه مشکل دارند مثل من و شما.شما باید نقطه ضعفتون رو به نقطه قوت تبدیل کنید.تصمیم بگیرید در دراز مدت مثلا از صفر تبدیل به یک ورزشکار ۱۰۰ بشید تا دیگه انسان های احمق به خودشون اجازه ندهند هرچی لایق خودشونه به شما بگن
      پاسخ
      1. جامونده در 3 اسفند 1401
        خوشه دلت
        نفست ازجای گرمی میاد داداش
        پاسخ
  14. مهمان بی تا در 5 دی 1401
    سلام روز بخیر. مرسی. سایت خوبی هست. من چند ماه مادرم فوت کردن افسرده شدم.
    پاسخ
  15. مهروان در 22 آذر 1401
    من هم دچار افسردگی ام
    در تستی که دادم بهم گفته افسردگی شدید ولی با خوندن کامنت ها فهمیدم زندگیم بسیار زیبا تر از خیلی هاست و ازین لحاظ از خدا ممنونم من حداقل نقاط بسیاری برای شادی هام دارم و خانواده و دوستانم بسیار کمکم میکنن و الان تو شرایط سختی فهمیدم نمیتونم بدون اونها زندگی کنم در صورتی که کاملا در فکر مهاجرت بودم.
    منی که گاهی حالم خوبه و گاهی داغون و به شدت زیادی کاهش وزن داشتم تا الان و فقط دو ماهی گذشت تو لحاظاتی بوده که به بدترین اتفاقات زندگیم فکر کردم و فکر میکردم ریشه افسردگیم از اونجاست و خودم رو محکوم میکردم از درس خوندن فرار میکردم و شدت درس ها اضطرابم رو زیاد میکرد و بی حوصلگی برای انجام کار هایی که انگیزه بالایی برای انجامش داشتم داخل من بیشتر میشد بیش از یک ماه برای ورزشم برنامه ریختم ولی کو عمل؟گیر کردن تو اتفاقات بد و خوب گذشته و حال بدترین بخش افسردگی من بود.ساعات ها به گذشته ی شلوغ و زیبا و گذشته نا زیبا و زشتم و حال زیبا و حال بدم فکر میکردم و هر کدوم به حالتی حالم رو بد میکرد و فکر کردن به آینده به بدترین شکل ممکن میتونست بهم اضطراب بده و میده.قلبی که بیش از حد ممکن میتپه و بی خوابی و پر خوابی ای که میتونه به نحوی داغون کنه انسان رو مخصوصاً اون خواب های آشفته ای که از درس و هر کمبودت میبینی و تورو از خوابیدن که راه فرار از افسردگیه میترسونه.من هنوز درمان نشدم ولی طبق این مدت فهمیدم فقط خودم و اتفاقات خوبی که برای خودم رقم میزنم و فکر کردن به اهدافم میتونه به بهترین نحو ممکن حالم رو خوب کنه نترسیدن از آینده و ساختن آینده ای بهتر از اتفاقات خوب گذشته و دوست داشتن و عشق ورزیدن به افرادی که دوستت دارن.
    من یک افسرده ام ولی تمام تلاش خودم رو برای بهتر شدنم میکنم چون تنها کسی که میتونه باعث بهبود این بیماریم بشه خودم هستم نه روانشناسی میتونه درکم کنه و نه قرص و دارویی میتونه برای همیشه درمانم کنه فقط خودم هستم میتونم با تغییر افکارم این خوبی رو در حق خودم انجام بدم.من یک انسان معمولیم و یک زندگی زیبا خواهم داشت.
    پاسخ
    1. مهمان فاطمه در 10 دی 1401
      من هم کاملا مشخصات شما رو دارم
      هر شب قبل از خواب کلی فکر های نگران کننده و موضوعات منفی میاد تو ذهنم
      هر شب حتی اگه خیلی خسته باشم تا سرم رو بزارم رو
      بالش خواب از سرم میره. بعد از اون کلی استرس و فکر های رو اعصاب به ذهنم میاد، بعد از استرس هم لرز میکنم و حالت تهوع بهم دست میده
      من مشکل معده هم دارم و دارو مصرف میکردم تقریبا خوب شدم ولی به خاطر همین دوباره مشکلم عود کرد و هر شب قبل از خواب یا حالت تهوع بهم دست میده یا ریفلاکس دارم این حالم رو بدتر میکنه و باعث میشه شب نتونم بخوابم
      این استرس ها وافکار منفی من رو رها نمیکنه و باعث افسردگی و ضعف جسمی ام شده
      طوری که هر وقت افکار منفی به ذهنم میاد تمام مدت در حال گریه هستم و رفلاکس شدید میکنم به شدت هم کمبود وزن دارم
      پاسخ
  16. nilofr در 16 آذر 1401
    سلام دخترم 29 ساله . یادمه رشته تجربی رو انتخاب کردم که برم مدارج بالا که بخاطر وضع مالی و اینکه 6 تا بچه مدرسه ای بودیم نرفتم . کار رو انتخاب کردم و الان چیزی حدود 9 ساله که مشغولم . با وجود کار و درامدی که سالها ارزوشو داشتم و زحمتشو کشیدم و الان تازه همه چی اوکی شده ، بازم حالم خوب نیست ، نمیدونم شاید بابت مشکلات مالی زیادمونه و یا ازکارافتادگی پدرم یا حمایت نکردن مالی برادرام و یا خیلی مشکلات دیگه خانوادگی باشه . شایدم کشیدن بخشی ازین مشکلات روی دوشم من ضعیفو خسته کرده ، هر روز با کار زیاد سرمو گرم میکنم کمتر با دیگران وقت بگذرونم و تعطیلات هم که کلا خونم و نصف روز خواب ، خیلی روحم داغونه ، بخاطر مشکلاتم (از خجالت شاید) با دوستای سابقم رابطم رو کم کم به صفر رسوندم و اجبارا میلی هم به تشکیل دوستی جدید با هیشکی ندارم حتی جنس مخالف . تو ذهنم همش این میاد که دوره زیبای جوونی من بیست و دو تا بیست و‌نه و سی سالگی عمرم که میتونست پرهیجان ترین جذابترین پرخاطره ترین باشه ، پر از انرژی جوونی و خوشحالی ، پر از سفرای خانوادگی و دوستانه ، پر از تجربه های کاری یا حتی تحصیلی یا کار کردن رو استعدادام دود شدند . چقدر رویا نوشتم تو سررسید سال 94 ام اینکارو کنم و ... اون کار ... ولی الان این سالها و روزها شدن چرت ترین سالها و روزای عمرم تو کار مورد علاقم که ترفیع گرفتم بی انگیزه ترینم . نه از خریدن نه پوشیدن نه گشتن از هیچی لذت نمیبرم دوسه ساله نرفتم سینما کافه خرید گشت و گذار همش تظاهر به کار زیاد دارم . چند ساله نمایش میدم که خوبم ، میگم و میخندم به جوک های همه بلند میخندم چون همه منو یه دختر باحال و سرزنده میشناسن و من نباید ضعیف باشم و تو لاک خودم برم چون من موفقم چون کمک خرجم ، چون من قوی و قدرتمندم و من یه دختر مستقلم ولی با همه این تعاریف خوب ، حالم با خودم از همیشه بدتره . فکر کردم تاهل وضعمو تغییر بده و ازین تنهایی نجاتم بده . چند موردم خواستگار خوب که خیلی زودم معلوم شد که عوضی اند برام اومد و از ازدواج بیشتر از قبل متنفرم کرد . این دنیا و ظلم و دروغی که توش موج میزنه خبرهای ناگوار بدور از انسانیتی که هر روز میبینم و گرفتاریهای خانوادگی که تمومی ندارن منو به فکر کردن به خودکشی و راحت شدن ازین رنج ها سوق میده . جراتشو ندارم چون میترسم گند بزنم و زنده بمونم . من یه افسرده ی ظاهرا خوشحالم که روزها همیشه زیبا و سرحاله و به ظاهر موفق و با پشتکار ولی شبها و تو تنهاییاش برای دنیای تاریکش اشک میریزه و دلش میخاد این روزها تموم بشن حتی با مرگ . ب اونایی که خودکشی کردن غبطه میخورم
    پاسخ
    1. ژیلا در 25 بهمن 1401
      عزیز من،متن شما رو تا انتها خوندم… خواهش میکنم کتابِ "كتابخانه ي نيمه شب" رو بخونید،تمام جواب من به حرف های شما در اون کتاب هست به شما قول میدم بعد خوندنش زندگیتون تغییر کنه
      پاسخ
    2. مهمان سمانه در 5 اسفند 1401
      سلام عزیزم، به نظرم مشکلات زندگیتون در گذر زمان حل میشن، سالهای خوب زیادی پیش رو داری، زندگی همیشه سختی های خودشو داره، برای هر کس به نحوی، همه ما داریم با یک سری مشکلات دست و پنجه نرم می کنیم. شما انسان خوب و دل رحمی هستید که به خانواده‌تون کمک می کنید، تاثیر خوب این همه لطف رو در آینده حتما خواهید دید.
      پاسخ
    3. ساسان در 5 فروردین 1402
      درد را درد شمردند اما درمان به درد هیچ دردی نخورد
      جالبه تا الان هیچ کسی با کلی درمان هم دردش از بین نرفته است
      به قول دکتر معروف جناب یورگن سالیوان تمام پزشکی و دارو و داروخانه و درمان برای مادیت و پول ساخته شد
      و معنویت که درمان درد است باز برای همه که درین خرقه اند باز همه اش مادی است
      دقیقا درین روزی که شما این نوشتار را ارسال کردید من مُردم
      آن هم یک مرگ بد
      الان هم که این را مینویسم کاش مرده بودم
      راحت بگویم تا الان همه جسمی میمردن اما من روحی کشته شدم
      هی چه بگویم
      خوش به سعادتتان
      خوش به حالتان
      خوش به احوالتان
      کاری با من عاشق و انسان واقعی آسمانی و مهربان کردند که تا الان نگاه کسی هم نمیتوانم بکنم
      در بدترین شرایط روحی هم خودکشی راحتی است
      اما نمی‌دانید هر لحظه در حال خودکشی ام
      هر لحظه در حال مرگ و دست و پنجه با مرگ دادنم
      دقیقا ۱۴۰۱/۹/۱۶ که شما در اوج ناراحتی مینوشتید مرا عزیزانم و عشق هایم و تمام آنهایی که عاشقانه دوستم داشتند براحتی باعث و بانی مرگ روح من شدند
      نمی‌دانید چه میگویم
      فقط درین دنیا این اتفاق برای من افتاده و بس
      در زندگیم سختی های زیاد و مشکلات عدیده ای بوده اما هیچ کدام مرا از پا در نیاورد
      بدترین هایی که در ذهن و زندگی هر کسی است در زندگی من همه اش بوده است
      همه چیز و همه کس دارم اما هیچی ندارم
      خیلی زجر کشیدنش سخته
      پول خیلی دارم از ملک و املاک و آپارتمان زعفرانیه و ماشین بنز و پورشه و ویلا لواسان و الهیه و دروس و رامسر و زمین و طلا و جواهر و هر چیزی که فکر کنید دارم همه اش هم خودم بدست آوردم
      هیچ کمکی مالی هم از ارث و کار اداری و پول پدری نداشته ام
      پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیل خوب هم دارم
      اما یک اتفاق و یک حادثه احمقانه باعث شد که الان درازکش و نالان و ناراحت تا معلوم نیست کی باید اینگونه باشم
      در تمام سنن زندگی اتفاقی باعث نشد که تحت تاثیرم بگذارد
      و اصلا دست به نوشتن نذاشته بودم
      اما این اتفاق باعث شد الان نویسنده شوم و دارم کتابی مینویسم با نام مرگ روح که تا الان نزدیک به ۳۰۰ صفحه نوشتم و هر چه مینویسم باز دریچه ای دیگر برویم باز می‌شود
      تا ۶۰۰ یا ۷۰۰ صفحه مینویسم بعدش میذارمش برای آیندگان
      نکته هم برای همه آدم ها در تمام زندگی این است که :
      وجود خودت مهم است پس باوجود خود را دریابید که فقط خودتان میتوانید خود آی زندگیت باشی
      پس به خود آی
      خود آی تو خودتی که به خود آیی
      پاسخ
  17. مهمان بهار در 30 مهر 1401
    سلام من مددکار اجتماعی هستم، گوش می‌کنم صحبتهاتون رو. راهکاری باشه ارائه میدم وپیامهارو خوندم. خیلی مسائل ومطالب چالش‌ها درگذر زمان انسان قوی تر میکنه، نظرشخصی من اینه انسان روخودش سرمایه گذاری کنه وروز به روز نقاط قوت روبهتر نقاط ضعف روبه قوت تبدیل کنه. همه آدما اشتبا می‌کنند درهرسنی حتی من..... اشتباهات باعث تجارب وکوله بازی از تجربه میشنداور اشتباه نکنیم عقل الان وآدم الان نبودیم بزرگواران. زندگی =یک لحظه، واینکه من جان دول همه رو میفهمم وهرکس قصه زندگی داره، اینکه من هم ازاول جنگیدم یکمدت کم آوردم باز بلندشدم. بعداز خدا فقط خودتون خودتون وانتظارات رو به حداقل برسونین حتی از نزدیکترین کس تون،،،،، موفق باشید
    پاسخ
  18. او.. در 2 مهر 1401
    سلام..من ۱۵سالمه.. از وقتی که تابستون شروع شد ناراحتیام روز به روز بیشتر شد..یعنی اینکه هر روز بیشتر از قبل از زندگیم دلسرد میشدم و احساس بیخاصیتی میکردم..از اوایل شهریور حالم بشدت بد شد..هر روز گریه و جنگ..فکر میکنم بخاطر اینه که نمیرفتم مدرسه..ولی حتی اگه این دلیلش باشه شاید الان وضع خراب تره..چون با اینکه رفتم مدرسع ولی بازم همون جوری هستم و حس میکنم که همه همین حسو دارن..یعنی نمیتونم تصور کنم یکی حالش خوبه..همش بعد منفی رو میبینم.. احساسات منفی دیگران رو هیلی راحت درک میکنم..اما متاسفانه حتی شادی دوستای صمیمیمو نمیبینم.. راحت بگم..دوست دارم نبینم..میترسم حسادت کنم..و اینکه در کل خیلییی میترسم..از همه چیز..یکی از بزرگ ترین مشکلاتم الان اینه..اگه میشه لطف کنید راهنمایی کنید من چیکار کنم..🙂
    پاسخ
    1. مهمان سمانه در 5 اسفند 1401
      وقتی دوستات شادن خودت رو قاطی شادیشون کن، به هر چی میخندن تو هم بخند کم کم باهاشون همراه شو تا تو هم شاد بشی عزیزم
      پاسخ
  19. پریا در 17 شهریور 1401
    من بخاطر اتفاقایی که سه سال پیش واسم افتاده بود و باعث شد استرس طولانی مدت بگیرم افسردگی شدید گرفتم همیشه به چیزای بد و منفی فکر میکنم از انسانای دور و اطرافم وحشت دارم همیشه از دیدن بی عدالتی که توی دنیاست شدیدا عصبانی میشم حس میکنم اختلالات روانی دارم حتی آدمای افسرده هم نمیتونن منو درک کنن 😭 چون من از خدا بدم میاد و نمیخوام قبول کنم که مهربونه گاهی اوقات مثل دیوونه ها میشم دلم میخاد فقط داد و فریاد بزنم و همهرو فحش بکشم ولی فقط بلدم تو خودم بریزم از انسانها متنفرم آرزو دارم اگه میشد بتونم آدمای بدی که واقعا حقشون مرگ هستشو بکشم چون بخاطر همین آدما چیزای خیلی وحشتناکی دیدم چیزایی که حتی نمیشه تصورش کرد ترس بی دلیل دارم از همه چی گاهی اوقات حس میکنم که ممکنه آدمای اطرافم بی دلیل باهام بد باشن یا بخان دل منو بشکونن چون خیلی از آدما از من بدشون میومده و اذیتم میکردن با وجود اینکه من هیچکاری به کسی نداشتم 😭😭😭 هیچکی نمیتونه درکم کنه همه به من میگن احمق دیوونه روانی تیمارستانی گناهکار ضعیف هیچکسییی فقط منتظر موندم اینقدر دردامو تو خودم بریزم که آخرش سکته کنم بمیرم و خدا منو ببره جهنمش 😭😭😭
    پاسخ
    1. ساناز در 16 مهر 1401
      سلام
      پریا عزیز
      متاسفانه منم علائم تو رو دارم
      دارم هرکاری میکنم که از این وضعیت خلاص بشم
      درد بزرگی یه ، درکت میکنم واقعا
      پاسخ
    2. ناجی در 22 مهر 1401
      سلام پریا جان،،من دکتر نیستم،ولی معتقدم وقتی یه آدم تویه یه محیطی بوده باشه و خودش رو به زور از اون محیط جدا کرده باشه حالش خوب شده باشه و پیشرفت کرده باشه میتونه تو این مسیر به آدمای دیگه هم کمک کنه،،مشکلی که شما داری خیلی سادست،یک اینکه خوشگلم حال هیشکی العان اونقدرا خوب نیست،،و اینکه منم به خدا اعتقاد ندارم و از بی عدالتی متنفرم،،ولی چیزی که ۴همیدم این بود که من باید اول حال خودم خوب بشه و قدرتمند بشم تا به بقیه هم کمک کنم،،،فهمیدم با ناراحتی من هیچ چیزی درست نمیشه،،دنیا برای من ناراحت نیست،،دنیا براش مهم نیست که من شکست میهورم،،یا میتونم توی بد بختی زندگی کنم بمیرم و یا به خودم بیام،،،من تصمیم گرفتم حالا که به جایی رسیده بودم که میخواستم بمیرم،این ۴رستو به خودم بدم که تا آخرین لحظه بجنگم،،،اینکارو کردم،،من اضافه وزن داشتم همه مسخره میکردم و میدونستم بخاطر هیکل بدم اعتماد به نفس و خوشحالیم اومده پایین،،،من حتی اون زمان پول نداشتم برم باشگاه چهار ماه تمام تو خونه ۷ر روز یک ساعتو نیم ورزش سخت کردم تا بعد چهار ماه پول اوکی کردم و رفتم باشگاه و توی کم تر از یک سال العان پکام در اومده و دخترا عاشق اینن که باهام ارتباط بگیرن!!! وقتی توی اندامم موفق شدم به دهنم مزش خوش اومد شروع کردم ریز به ریز ایراداتی گرفتم،،خوب به چیزایی که میخوام بگم گوش کن و عمل کن که راهش همینه،،،،اخبار رو به طور کامل گزاشتم کنار،،،رفتم سمت چیزی که دوستش دارم،،،و یکی از مهم ترین چیز ها حدفه،،من تایین کردم که مسیرم باید چی باشه و چی از این دنیا میخوام،،،برای همین وقتی حرفت معلوم بشه میدونی باید چیکار کنی،،،و زندگیت همینجوری الکی نمیگیذره،،بعدش که مشخص کردی حدف نهاییت چیه،،خوب گوش کن،،نیاز به این داری،،،،کلمه چرا؟ ،،، نیاز به کلمه چرا داری،،من چرا باید موفق شم،،چرا باید فداکاری کنم تا به حدفم برسم،،،من چرا های زیادی داشتم،،حالا که ترز فکرم عوض شده بود،،چرا هام برای موفقیت همون چیزایی بودن که باعث افسردگی شده بود جاله نه!! میگفتم چون مادرم فوت کرده ،،چون من همیشه تنها بودم،،،چون من پول خوردن غذای درست حسابی رو ندارم،،،چون روزای بدیو داشتم،،چون مسخره شدم،،،و در نهایت چون من شایسته این هستم که خوب زندگی کنم و در نهایت وقتی که پیر شدم با احساس غرور و خوشحالی به دنیایی که ساختم نگاه کنمو بمیرم،،،من ذهیتمو عوض کرده بودم،،از هیچ کسی کمک نخواستم چون دقیقا آدم هارو شناخته بودم مسلم به راهم ادامه دادم هنوز هم به جایی که میخواستم نرسیدم ولی تلاش مکینم،،با این حال شرایطم درحال حاضر فوق العاده بهتره سرمایه خیلی زیادی دستو پا کردم،،،خوب گوش کن دختر دنیا ارزششو نداره خودتو قوی کن من بچه تلاقی بودم که مادرم فوت کردو پدرم مشکل روانی داشت این چرایه خوبی برای من بود! کتاب های انگیزشی بخون فیلم های کمدی و انگیزشی ببین و مسمم شو که یه روزی قراره داستان سختی هایی که داشتی برای دنیا تع
      ریف کنی ای همه اون چیزیه که من میخواستم،،،خوشحال باش از زندگیت لذت ببر،،موفق باشی خانوم قوی و قدرتمند
      دوست دار شما کسی که میخواد دنیا رو جای بهتری کنه
      ناجی
      پاسخ
      1. پریا در 6 اسفند 1401
        سلام
        من واقعا تموم چیزایی که گفتیو تو کل این سه سال انجام دادم همه شووو همش سعی کردم خودمو دوست داشته باشم کارایی کنم که باعث شه افسردگیم خوب بشه کلی تحقیق کردم درباره ردمان افسردگی متن و کلیپای انگیزشیم حتی دیگه روم تاثیری ندارن انگار استرس و ترس شده جزوی از شخصیتم حس میکنم رفته تو مغزم تو این روزا به حدی روم اثر گذاشته که دیگه فراموشی گرفتم و برای امتحانات دبیرستانم تا حد مرگ استرس میگیرم دیگه نمیدونم چیکار کنم باید تحمل کرد هر روزم تو ذهنم به خودم میگم تو یه آدم احمق حواس پرت کودنی که هیچ کسی باهات حال نمیکنه فقط بلدی تو همه چیز گند بزنی پس چرا نمیری خودتو بکشی که همه ازت راحت شن 💔 و اینکه من واقعا ادمیم که بیش از حد فکر میکنم به چیزای خیلی بد و اشتباهاتم
        یا مثلا اگه کسی ناراحتم کنه و دلمو بشکونه هر گز یادم نمیره
        اتفاقاتو لحظات بد
        این دیگه واقعا دست خودم نیست
        پاسخ
    3. S.S در 27 دی 1401
      سلام پریا خانم ، من کاملا شما رو درک میکنم عزیزم منم مثل شما بودم بی اعتقادبه خدا یعنی تظاهر میکردم به اینکه اعتقادی هستم ولی در عمل نه ...ببین عزیز دلم الان دارم با خودم کار میکنم با خدا با عمل کردن آشتی کردم چون ما وجودمون از خداست دختر گلم با خدا آشتی کن بعد با خودت هم آشتی کن اونوقت کم کم ببین چی میشه !!!!! من الان زندگیم قبلا با هیچ مشکلی فقط به خاطر اینکه ایمانم به خدا ضعیف بود جهنم بود الان که خواهرم فوت کرده ولی چون مهربانی خدا رو دیدم باوجود زخمی که تو جگرم با مرگ خواهرم هست ولی چون با این مصیبت به خدا ایمان پیدا کردم الان دارم روی خودم کار میکنم و واقعا دارم روز به روز به آرامش وحتی موفقیتهام و ارتباط با دیگران چون قبلش گوشه گیر و افسرده بودم میرسم !!!!! پس عزیز دلم با خدا آشتی کن خدا به ما هیچ احتیاج نداره فقط چون ما رو دوست داره ما به خدا نیاز دارم و باید با خدا دوست باشیم پریا جان دوستت دارم من خودم متاهل و مادرم تو هم جای دخترم رو داری عزیزم
      پاسخ
    4. مهمان سمانه در 5 اسفند 1401
      به نظر اول از همه باید خودتو دوست داشته باشی، خودتو ببخشی و با خودت دوست و رفیق باشی، با خودت تفریح کن بیرون برو بستنی بخور، هر چی که دوست داری و کار درستیه انجامش بده، خودتو بغل کن، به خودت هدیه بده و با خودت آشتی کن
      پاسخ
  20. آرزو در 25 تیر 1401
    من به خاطر خیانت همسرم واقعا حس افسردگی دارم.احساس مزخرف و به درذ نخور بودن میکنم.همسرم۴۰سالشه با یه خانوم متاهل۵۶ساله بهم خیانت کرده.من ۲۰سالمه.دارم دیوونه میشم اون چت ها و پیام هایی ک تو گوشیش دیدم ک دوتایی باهم علیه من توطئه میکردن از ذهنم نمیره بیرون توروخدا کمکم کنید دلم میخاد خودمو بکشم...
    پاسخ
    1. بهنام در 20 مرداد 1401
      اختلاف سنی شما کاملا مشخص ازدواجتون اشتباه بوده طلاق فقط
      پاسخ
      1. بهمن در 11 شهریور 1401
        به شما توصیه میکنم ببخشید راخت میشید به همین راحتی .اونم تکرار نمیکنه وگرنه این روس شما اونو بدتر میکنهانسانها اشتباه می کنند و باید بخشید مثل خداوند عزیز
        پاسخ
    2. مهمان مهدی در 28 دی 1401
      سلام خواهر اسمم مهدی هست ۱۹سالمه بزار یه کمکی بهت کنم ببین اگه علیه تو دارن توطعه میکنن اصلا نگران نباش بدون تو راهتو درست رفتی و موفق بودی که پشت سرت دارن زر میزنن این یک .خوب ببین بعضی از ادما لیاقتشون همینه لایق تو نیسته تو هنوز خیلییییی جوونی این دو.واسه اینکه بتونی راحت بشی ازش طلاق بگیر میتونی دوباره ازدواج کنی و وضع خیلییی بهتری داشته باشی یا مستقل باشی و از زندگیت لذت ببری
      پاسخ
  21. مهمان فاطیما در 21 تیر 1401
    سلام
    من اصن حالم خوب نیس هیشکی رو ندارم از هیچی نمیتونم لذت ببرم الان دو سال افسردگیم داره میش سه سال و من هنوز همون ادمم هیشکی به حرفایی ک میزنم توجهی نمیکنه
    هیچکس دیگ ای رم حز خانوادم ندارم
    اصن حالم خوب نیس بغض دارم
    حالم بده خودمو ناچیز میبینم نابود شده میبینم کمتر از خیلییی ها میبینم‌ ادمی شدم کروز ب روز پسرفت دارم هیشکی ب حرفام توجهی نمیکنع گوش نمیده سریع تا حرف میزنم سرزنشم میکنن ک عیب از توعه تو فلانی تو چنانی
    ب قدری حالم بده ک حوصله کنکورمم ندارم
    روز و شبم برام فرقی نداره
    روز و شبم یکسانه اصن نمیفهمم چجور میگذره
    😢😭😭😭😭😭🤧
    اصن از لحظه ب لحظه زندگیم متنفرم
    ب هیچ دردی نمیخورم
    همه دنبال خواسته های خودشونن
    پاسخ
    1. مهمان بهار در 23 تیر 1401
      عزیزم منم عین شمام خیلی بد این حس
      پاسخ
  22. Muhwde3 در 21 تیر 1401
    سلام من خیلی خسته ام همش میخوابم شب و روز همش میخوابم همه میگن تو خیلی میخوابی در حدی میخوابم که مامانم فکر میکنه رفتم تو کما و نگران حال من میشه خیلی توی خواب صدام میزنن بیدار شم اما امیدی ندارم بیدار شم اصلا دلم نمیخواد بیدار شم احساس میکنم امیدی به زندگی و ادماش ندارم و فقط تنها راه فرار از این دنیا رو توی خوابم میبینم توی خواب بیشتر بهم خوش میگذره تا بیرون ولی خب باز این حس رو دوست ندارم و ناراحتم دلم میخواد سحر خیز باشم
    پاسخ
  23. سارینا در 24 خرداد 1401
    مطمئنم برا همه یسری چیزا هست که باعث افسردگی میشه مثلا من خودم همینکه یکم کارام تکراری شه احساس افسردگی میکنم ولی خب چاره چیه با حس بد دادن به خودم هیچی درست نمیشه دلم میخواد برم کلاس موسیقی حس میکنم اینجوری حالم بهتر میشه اما خانوادم نمیزارن و خیلی برام دردناکه چون نمی تونم چیزایی که حالمو خوب میکنه ازشون بخوام
    پاسخ
  24. Ayger در 23 خرداد 1401
    سلام خیلی ناراحتم خیلی هستم چندین بار به فکر خودکشی افتادم همه رو تو خودم نگه میدارم فکر میکنم بار اضافی ام فقط تو خونواده .تو خودم کم بود عشق میکنم فکر میکنم نیاز به جنس مخالف دارم خودارضایی میکنم خیلی ناراحتم 😭😭😢
    پاسخ
  25. Ra در 13 خرداد 1401
    جوین شید اینجا که با هم حرف بزنیم (aymhir)
    گاهی حرف زدن تنها چیزیه که نیاز داریم
    پاسخ
  26. وحید در 28 اردیبهشت 1401
    سلام
    متن غلط تایپی داره :

    20 روش خانگب برای کنترل و درمان افسردگی
    خانگب
    پاسخ
    1. مجله زوم لایف
      مجله زوم لایف در 28 اردیبهشت 1401

      سلام، اصلاح شد.

      متشکریم

      پاسخ
  27. مهمان Mina در 17 اردیبهشت 1401
    سلام من خیلی خسته ام خیلی ناراحتم خیلی داغونم هیشکی نمیدونه همه چیو توی دلم نگه میدارم اخه هیشکی نمیفهمه
    هیشکی درکم نمیکنه...هیشکیو ندارم..ک دوسم داشته باشه حداقال درکم کنه..... اگه ناراحت باشم میگن مشکوکی حتی حق ندارم ناراحت باشم حق ندارم برم خوش بگذرونم حق ندارم زندگی کنم..... چرا نباید افسردگی بگیرم؟؟؟ الانم فقط اینارو نوشتم دلم اروم بگیره وگرنه میدونم کسی نمیتونه کمکم کنه هیچ هدفی ندارم فقط نفس میکشم
    پاسخ
    1. یکی در 22 اردیبهشت 1401
      سلام دوست عزیز.سنتون رو ننوشتبن ولی احتمالا زیر ۲۰سال هستین.دوره خاص با اقتضائات خاص.آدم حس میکنه تافته جدا بافتس و هیشکی نمیفهمتش.منم مثل تو بودم اونموقع خیلی دلم‌میگرفت و احساس تنهایی و‌ناامیدی میکردم و دلم میخواست پدرومادرم یکم راحتم‌میذاشتن.الان ۳۰سالمه و با تجربیات و دیده ها و شنیده هام که به اون وقتا فکر میکنم میبینم خدا رو شکر که نذاشتن با هرکسی رفت و امد کنم.جامعه واقعا بد شده اونایی که ازادانه با هرکی میخواستن میرفتن و میومدن الان واقعا درگیریای بدی دارن و زندگیای خوشایند و آرامش بخشی ندارن.مثلا یکیشون شیطان پرست شده و ادمای فوق العاده خطرناکی دور و برشو گرفتن و نه راه پس داره نه راه پیش،یکیشون شدیدا اعتیاد پیدا کرده و کاملا از ریخت افتاده یکیشون مدام از طرف ۱پسره که قبلا باهاش دوست بود اذیت و تهدید میشه....ولی من شکر خدا زندگی و ذهنم واقعا آروم و خوبه چون گذشتم خوب بوده و هیجانات و عواطف زودگذر نوجوانیم جوانیمو خراب نکرده.بدون که بعدها قدردان این سختگیری های خانوادت خواهی بود.موفق و شاد باشی همیشه
      پاسخ
    2. Anna در 2 تیر 1401
      عزیزم خیلی آدما مشکل تورو دارن بمنی ک هم افسردگی حاد و وسواس و اختلال اضطرابی دارم دیگ نمیتونی بگی ک
      پاسخ
    3. محبوبه در 27 آبان 1401
      فدات بشم این حرفارو نزن. زندگی پر از خداحافظی های غیر منتظره هستش. تا دیر نشده خودت به خودت کمک کن
      پاسخ
  28. مانا در 3 اردیبهشت 1401
    سلام!
    كاش ميگفتين براي درمان خونگي افسردگي، آدما ميزان كار با تكنولوژي مخصوصا گوشي هوشمند و تبلت و لپ تاپ و اينترنت و ... رو به حداقل برسونن. چرا اينو ميگم؟(البته من نميگم يك عده زياد محقق و دانشمند توصيه ميكنن) چون الان اكثر آدما تا حالشون بد ميشه يا احساس ناراحتي ميكنن ميرن سراغ گوشي و تكنولوژي تا موقتا حس بد رو سركوب كنن و حواسشون پرت بشه اما اين وحشتناكه و اصلا درست نيست چون مغز تكامل پيدا كرده و اگه بهش اجازه بدين خودش ميتونه حال خودشو خوب كنه اما وقتي شما تا احساس ناراحتي غم اندوه ميكني ميري سراغ گوشي و اينترنت، مغز كم كم اين قابليت خودش در كنترل و مهار اين احساساتو از دست ميده و اينجوري ميشه كه افسردگي مياد سراغ آدم. اصلا برا همينه از وقتي تكنولوژي اومده احساس تنهايي و عدم اعتماد به نفس و نهايتا افسردگي انقدر تو كل جهان زياد شده!!!

    و از همه تقاضا دارم فيلم The Social Dilemma حتما ببينيد تا بهتر متوجه منظورم و اتفاقي كه داره براي مغز انسان ميفته بشيد. ممنونم.
    پاسخ
  29. جی اچ در 30 فروردین 1401
    (یه فیلم گرفتن چه جور زندگیتو ازین رو به این رو میکنه) من متولد ۷۸
    قضیه به سال ۹۰ ۹۱هست عاشق یه خواننده میشم یعنی جوری ذوق و محو خواننده میشم مجبور میشم که ازخودم فیلم مسخره بازی میگیرم و به دلایل مختلف فیلم وارد کامپیوتر میشه و(یه فیلم شخصی هم خانوادگی گرفته بودم) و بعد چند هفته خودم بی خبر فیلم پخش میشه به جز اون شخصی گرفته بودم.تو روستا و خودم فیلم رو دیدم کار از کار گذشته بود نمیشه کاری کرد و فیلم از صبحی پخش شده بود و دست رفیق ناباب افتاده بود
    خلاصه... فیلم پخش شده و از اون روز زندگیم جهنم شد ازون روز، دیگه پامو از خونه نتونسم بزارم بیرون از خونه و موجب مسخره دوست و اشنا فامیل و رفیق و خانواده این قضیه تا چند ماه ادامه داشت تا جوری روم فشار عصبی اورده بود که همش کارم شبا گریه بود😔😔 که دچار آسم تنگی نفس شدم این قضیه تا چند وقت ادامه داشت عین بختک روم بود دیگه خونه نشین شدم بیخیال همه چی....
    خلاصه... چندسال گذشت..
    یه روز مدرسه امتحان فیزیک بود از ۴نمره و معلم فیزیک گفت هرکی زیر ۳ بشه میزنمش ونصف کلاس جز درس خونا همه صفر شدن و من نمره نیم شدم و معلم نصف کلاس ۳۰نفره اورد بیرون تگ تگشون زد حالا نوبت من شد بگم وقتی شلنگ به دستم میخوره یه شوک عجیب وارد میشه و موجب رقصیدنم میشه💃🕺 که نگو یکی از اخر کلاس داره فیلم میگیره سرتون درد نیارم
    اینم مثل قبل پخش میشه که این فیلم مثل قبل نبود...همین فیلم زد منو با خاک یکسان کرد
    دیگه قطع امید کردم از زندگی و تنگی نفسم شدید شده بود داشتم میمردم خودمو میزدم جوری بود اسپری اسمم تاثیر نداشت
    خلاصه که ایمانمو ازدست دادمو خدارو بَدو بیراه و کفر
    دیگه زندگیم منفی شده بود به همه چی شک داشتم به هیچی اعتماد نداشتم به خانواده و حتی کسی خوبی میکرد بی معنی بود که خلاصع حتی خدا منو ول کرده بود که هرچی گریه التماس میکردم بدبختی هام بیشتر میشد .هرچی از خدا کمک میخواستم .....این قضیه تاالان بعد ۱۰ ۱۱سال طول کشیده افسرده و خونه نشین و تو کما و ارزو مرگ... از خدا...
    ودیگه انتظار از خدا بی فایده.... شد
    بیخیال و علی بیغم هدفون به گوش تو خونه
    و حرف های تحقیر امیز بابام که اعصاب نمونده فقط به فکر مرگ. که خلاص شم.
    خدا نکنه کسی افسرده بشه که مبتلا شده بیرون اومدن از افسردگی هم از دست خداهم خارج هست .....
    (یه نکته : خدا اگه میخواست کمک کنه همونجا کمک میکرد دیگه نیاز به این درد سر نبود تو راه نرفتی و حرکت نکردی و مقصر خودت ازین حرفا.... )

    از ادمین سایت خواهش میکنم کامنت منو تایید کنه.
    اِنالِله الیه راجعون.
    پاسخ
    1. یکی در 22 اردیبهشت 1401
      سلام دوست عزیز این راه و‌مسیر اشتباهیه که خودتون انتخاب کردین و قضیه رو برای خودتون بزرگ‌ کردین.حالا این فیلما پخش شدن که شدن.درمورد فیلم اول هم که اشتباه و بی احتیاطی از خودتون بوده.خدا مدام بهمون گفته تفکر و تعقل کنین و مدام از عقلتون کمک بگیرین و....ولی شما متاسفانه میدون رو‌ به احساساتتون دادین که وای آبروم رفت و مسخره شدم و خونه نشینی رو انتخاب کنم و....درحالیکه حالا خب اتفاقیه،که افتاده.خدا کی گفته با ۱اتفاق بد تارک دنیا بشین و تو تنهایی و عزلت و افسوس غوطه بخورین؟خدا و عقل میگه زندگیتو از سر بگیر و راهتو برو و زندگی رو واسه خودت و اطرافیانت جهنم نکن.اینهمه از افراد معمولی بگیر تا ادمای معروف.فیلمای مسخره ازشون گرفتن و پخش کردن.خب دارن زندگیشونو میکنن.شما هم دیگه اشتباهتو ادامه نده و از تنهایی و غصه بیا بیرون.اون افراد رو واگذار کن به خدا و با توکل به خودش زندگیتو از نو بساز.از تو حرکت از خدا برکت.رابطه تونو با خدا درست کنین خدا رابطه،تونو با مردم درست میکنه.این حدیثه و ردخور نداره من به،شخصه تجربش کردم و دیدم.موفق باشید یا علی
      پاسخ
    2. مهمان نفس در 4 خرداد 1401
      سلام جی اچ خب به جهنم که فیلمت پخش شده من دانشجوی روانشناسیم چراانقدر خودتونو عذاب میدین درضمن معلمتون بیجاکرده همچین کاری کردا مگه کشورانقدر بی قانونه یعنی چی میتونی به این پیج نیوجیاناوان پیام بدی کمکت میکنه دوستمه اون اعتماد ب نفسمو زیادکرد ..آدمین سایت پیاممو بذار
      پاسخ
  30. Hoda در 21 فروردین 1401
    من ۱۱ سالمه و واقعا خیلی سخته من نمی تونم با دیگران حرف بزنم چون بدترین گزینه خانواده چون مشکلی اصلی خوانوادس همه بهم تهمت می زنه و هر روز گریه میکنم واقعا ممنون بخواطمر توصیه ها
    پاسخ
    1. مهمان mozhgan در 8 آبان 1401
      عزیزم تو هنوز خیلی کوچولویی ولی مقاوم و قوی باش.همین که اومدی اینجا حرفتو زدی یعنی تو اینده ی خوبی داری و به هر چیزی خواهی رسید.از هوشی که داری و جراتت استفاده های مثبت بکن.موفق باشی عزیزم
      پاسخ